ثانیه ها زندانی های بند صبر من هستند

که

یکی یکی

به دار آویخته میشوند


تا

عمر مرا لحظه ای بیشتر مستمر نمایند


و


تصورش چه سخت است

که

 

اگر روزی یکی از این زندانی ها  فرار کند ....

(فاصله من تا بودن من ، چه بسیار اندک است .......)

#رهگذر

-----------------------------------

از پشت پنجره ی  کوچک خیالم
من و کوه و مه و آرزوی محالم


آن رهگذر که تکان میدهد  در آن دور دست ، دو دستش را
آیا تویی ؟


 کاش یکبار هم جواب بدهی

کوتاه اگر
،این سوالم.....
محو شدی در آن مه و افق و جنگل سرد
ناگفته گفتی 
که من رهگذرم .... مثل آب زلالم ....
یادم آمد اندیشه خویش
از پشت پنجره ی  کوچک خیالم!

#رهگذر



https://t.me/joinchat/AAAAAEEhvoXxmqowAGVzSg

 

 

-----------------------------------

مرا با خود ببر


میان پیچک های حصار باغ


همانها که همیشه میان من و تو حائل بودند


و

امروز


که اشک هایم نمیگذارند آنها را ببینم


اقلا با بوی شان  


آن حس قدیمی را زنده کن

 


بگذار
باز فکر کنم
هنوز هم ار لای آنها مرا دید  می زنی
وقتی که
صدای پایم را می شنوی !

#رهگذر

 

 

https://t.me/joinchat/AAAAAEEhvoXxmqowAGVzSg